۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه


ماجرای دادگاه لاهه به روایت دکتر  امیر اصلان افشار

طبق مقررات دادگاه بین المللی لاهه به شکایاتی که از طرف کشوری مانند انگلستان که بر علیه کشور دیگری مانند ایران ارائه می شود دیوان دادگستری لاهه برای دولت مقابل یعنی دولت ایران مهلت پاسخگوئی تعین می کند. دولت انگلستان شکایت خود را داده بود. دولت ایران برای پاسخ گوئی یا دفاع از خود حد اکثر یک ماه ونیم فرصت داشت تا جواب یا لایحه دفاعی خود را به دادگاه لاهه بدهند. سفیر ایران آقای حسین  نواب از یک ماه پیش  مرتب تلگراف رمز به ایران می فرستاد و خواهش می کرد جواب یا لایحه دفاعی خود را به دقت تهیه کنید تا در روز و ساعت مقرر در این جا باشد. آقای نواب مرتب یاد آوری می کرد 3 هفته مانده، 2 هفته مانده، 10 روز مانده،  مرتب تلگراف پشت تلگراف فرستاده می شد که به موقع لایحه دفاعی را بفرستند. ولی تا دو روز به پایان مهلت قانونی هیچ جوابی از تهران نیامده بود. آقای نواب دوباره تلگراف فرستاد که دو روز بیشتر نمانده، بالاخره به تلگراف آقای نواب جواب داده شد که به  عللی  صلاح  نبود  لایحه  دفاعی  بوسیله  شرکت  هواپیمائی  ک .  ال . ام ( K . L . M ) فرستاده شود. زیرا مصدق فکر می کرد در ایران همه جاسوس انگلیس هستند. ( به نظر من که این مطالب را برای شما باز گو میکنم  بقول معروف  عذر بد تر از گناه میباشد زیرا مصدق می توانست توسط یکی از افراد مطمئن هزار فامیل خود لایحه دفاعی را به موقع به دست مسئولان سفارت ایران در لاهه برساند بهر حال ) لایحه دفاعی بوسیله دکتر شایگان و آقای اصغر پارسا و آقای حسن صدر حاج سید جوادی فرستاده  شد. و آقایان با شرکت هوا پیمائی Iranian  Airways به آمستردام میروند  و به گفته هوا پیمائی در ساعت 7 صبح در آنجا خواهند بود. حالا آقایان چه روزی می رسند؟ همان  روزی که بایستی ساعت 4 بعد از ظهر  لایحه دفاعی  به دیوان داد گستری لاهه تحویل داده شود و رسید گرفته شود. در روز موعود من ( یعنی آقای امیر اصلان افشار ) و آقای حسین شهریار ساعت 7 صبح در آمستردام بودیم. مسافران همه خسته و کوفته رسیدند چون تمام شب در راه  بودند. این سفر هیئت ایرانی  فقط برای دادن لایحه دفاعی ایران  به داد گاه لایحه بود. بهر حال در سفارت آقای نواب با قهوه و شیرینی از آقایان شایگان و صدر حاج سید جوادی و پارسا پذیرائی کرد تا این که بعداً لایحه دفاعی را برسانیم به دادگاه. آقایان که قهو ه شان را خوردند ( وقت هم دارد همین طور تند تند می گذرد ) آقای نواب گفت لایحه دفاعی را بدهید تا دکتر امیر اصلان افشار قبل از ساعت 4 برساند به دادگاه لاهه و رسید بگیرد. دکتر شایگان که وزیر کابینه و رئیس این هیئت بود کیفش را باز کرد تا متن لایحه دفاعی را در بیاورد. وقتی که کیفش را باز کرد نگاه کرد هی ورق زد! تمام کاغذ ها را بیرون آورد اما لایحه دفاعی دولت ایران در آن نبود! دکتر شایگان رو کرد به آقای پارسا و گفت من لایحه را به شما داده بودم؟  آقای پارسا گفت کی شما لایحه را به من دادید ! ؟ متن لایحه نزد خودتان بود و قرار بود شما آن را حفظ کنید تا دست کسی نیفتد؟ دکتر شایگان بر گشت و از آقای حسن صدر حاج سید جوادی پرسید. آقای حسن صدر حاج سید جوادی هم گفت آقا من که اصلاً کارمند وزارت خارجه نیستم. من یک وکیل حقوقی از وزارت دادگستری هستم و آمده ام تا از مسائل حقوقی ای که در این جا است با خبر شوم، بهر حال هر سه آقایان به لاهه آمده بودند بدون لایحه دفاعی دولت ایران.

آقای نواب با عصبانیت گفت آقایان شما از تهران راه افتاده اید خودتان را به این جا رسانده اید. هیچ کدام از شما به فکر آوردن لایحه نبودید من به دادگاه لاهه چی بگویم؟ بعد عصبانی شد گفت خاک بر سر همه تان ! شما ها می خواهید نفت را ملی کنید شما ها می خواهید شرکت ملی نفت ایران را مانند شرکت های بین المللی نفت  دنیا اداره کنید. آن قدر عرضه ندارید که چند  ورق کاغذ را با خودتان بیاورید تا این جا از خودتان دفاع کنید! حالا بنده این جا چه کار کنم؟ بجز خجالت،چی بگویم؟

آقای دکتر امیر اصلان افشار که واسطه این کار بود، می گوید آقای نواب اجازه بدهید راهی پیدا کنیم تا به نحوی این موضوع را به تهران خبر بدهیم، برای اینکه تلفن هم با امکانات امروز وجود نداشت. بالاخره به تلفنخانه مرکزی شهر تلفن کردیم و گفتیم که این یک تلفن دولتی است و فوق العاده مهم و اضطراری است و هر چقدر هم هزینه اش باشد سفارت ایران پرداخت خواهد کرد خواهش می کنم هر طور شده ارتباط تلفنی با تهران را بر قرار کنید. تقریباً یک ساعتی گذشت تا تلفن زنگ زد و تهران جواب داد. آقای محمود اسفندیاری رئیس دفتر آقای سید باقر کاظمی وزیر خارجه پای تلفن بود. آقای نواب گفت آقای اسفندیاری به آقای کاظمی وزیر خارجه بگوئید رو سفید شدید  سه تا آقایان عاقل و بالغ را فرستادید به این جا که لایحه دفاعی را بیاورند. هر سه آمدند، چای و قهوه، و شیرینی هم خوردند ولی معلوم شده که اصلاً یادشان رفته متن لایحه را با خودشان بیاورند بالاخره پای تلفن  صحبت شد که چکار باید کرد. بعد آقای نواب گفت ممکن است لایحه را از پشت تلفن  خواند و این جا نوشت. آقای اسفندیاری گفت آخه متن 4 5  صفحه است و به زبان انگلیسی است. چه طور می شود نوشت  ؟ آقای نواب گفت،  آقای اصلان افشار این کار از دست شما ساخته است. لطفاً بروید و به دادگاه لاهه بگوئید که اگر ممکن است یک سکرتر تند نویس انگلیسی دان به ما قرض بدهند. آقای دکتر امیر اصلان افشار به دادگاه لاهه پیش آقای دو بو آن  ( De baua nt ) معاون دیوان دادگستری لاهه رفت و به دستور او خانم سکرتر تند نویسی با آقای امیر اصلان افشار به سفارت آمد. با زحمت زیاد دوباره توانستیم با تهران تماس بر قرار کنیم و از تلفن خانه خواهش کردیم که این مکالمه را قطع نکنند برای اینکه ما کار دولتی خیلی خیلی مهمی داریم. بعد در تهران تصور می کنم  آقای پویائی که انگلیسی دان درجه یک وزارت خارجه بود آمد پشت تلفن و این  لایحه 4 5 صفحه را به انگلیسی می خواند و این خانم هم تند تند استنو گرافی می کرد و می نوشت. حالا چقدر غلط نوشته و چقدر درست نوشته و چه لغت هائی را فهمیده یا نفهمیده بحث دیگری است زیرا این خانم چند بار گفت نفهمیدم این لغت را دوباره بگوئید. بالاخره باز نویسی لایحه دفاعی تمام شد و تازه می بایست ماشین می شد. همان خانمی که استنوگرافی کرد تقریباً حدود ساعت 3و نیم بعد از ظهر لایحه دفاعی را بردم تحویل دیوان دادگستری لاهه دادم و رسید گرفتم این همه بدبختی سر ما آمد بخاطر یک بی توجهی.

از روزی که پاسخ دفاعی ایران را تقدیم دادگاه کردیم تا روزی که دادگاه وقت تعین کرد یک ماه یا یک ماه و نیم فاصله بود. روز تشکیل جلسه دادگاه تعین شد و قرار شد محمد مصدق در این دادگاه شرکت کند. مصدق  به اتفاق یک گروه که تقریباً هوا پیما را پر کرده بودند، همه رفتند در هتل پالاس  که کنار دریا بود. آقای نصر الله انتظام هم  از آمریکا به هلند آمدند و در دادگاه حضور داشتند در این موقع آقای عبدالحسین مفتاح سر کنسول ما در هامبورگ که بعد اً معاون وزارت خارجه شد او هم با دو آلمانی از هامبورگ به لاهه آمد و گفت که می خواهم به اتفاق این دو نفر پیش مصدق برویم.

آقای مفتاح گفت این دو نفر آلمانی حاضرند به هر قیمتی که شده از ایران نفت بخرند. حالا مسئولیت با خودشان باشد یا نباشد ولی پولش را می دهند و شرکت های مهمی هم هستند. آقای دکتر امیر اصلان افشار جریان را به آقای نواب می گویند. آقای نواب هم به محمد مصدق گفت. مصدق گفت بیایند. در این زمان دولت مصدق فقط 10 محموله نفت فروخته بود که بسیاری از آن ها در بندر عدن توسط انگلیس ها توقیف شده بود ماجرای کشتی نفت کش روز ماری ( Rosemary )

آقای مفتاح آلمانی بلد نبود و احتیاج  به مترجم داشت که دکتر امیر اصلان افشار کار ترجمه را به عهده گرفت. آلمانی ها آمدند و گفتند که با توجه به این که کشتی روز ماری            Rosemary . و یک کشتی دیگر ایتالیائی را انگلیس ها توقیف کرده اند، با وجود این ما آماده ایم نفت بخریم و پولش را بدهیم و قرار داد ببندیم. مصدق خوشحال شد  و گفت فکر خوبی است. وقتی که برگشتیم به تهران در این مورد مطمئناً دستور خواهم داد که اقدام شود. خطاب به آقای مفتاح گفتند آقای مفتاح اگر این ها می خواهند قرار داد ببندند شما ببینید پیشنهادشان  را به چه نحو می خواهند به دست ما برسانند که ما هم اطلاع داشته باشیم. در همین موقع آقای مصدق گفتند صبر کنید، من یک مشاور دارم می گویم بیاید از او هم بپرسید. آقای مهندس کاظم حسیبی آمدند.  مفتاح با آقای حسیبی همین  موضوع را در  میان  گذاشت  ولی  حسیبی گفت آقا  ما که آدم  ها  را نمی شناسیم  مفتاح گفت من سرکنسول شما در هامبورگ هستم و این ها را می شناسم. حسیبی گفت ما که نمی شناسیم و نمی دانیم چه شرکتی هستند، شاید این ها بخواهند کاری بکنند که بعد اً موجب آبرو ریزی ما بشود .بالاخره آقای حسیبی تمام این ها را بهم زد و این آقایان  آلمانی دل سرد برگشتند. بعد آقای  مفتاح  به من گفت آقای  افشار !  من فکر می کنم حقیقتاً یک دستی در کار است که این کار انجام نشود بخاطر این که دیدید مصدق آمادگی داشت حسیبی بهم  زد و  این جریان هیچ  وقت  عملی  نشد.

روز قبل از دادگاه با آقای ثقته الدوله دیبا برادر نا تنی محمد مصدق و دکتر شایگان رفتیم در یک رستوران سوئیسی ناهار خوردیم.  و بعد راجع به لباس رسمی در دادگاه صحبت شد آقای دکتر امیر اصلان افشار گفت فردا که  دادگاه است باید لباس تیره بپوشید.  شایگان گفت من لباس تیره ندارم آقای  امیر اصلان گفت خوب شما مثل من لاغر  هستید من دو تا  لباس  تیره دارم  شما  یکی را بپوشید. وقتی شایگان رفت آقای ثقته الدوله  به  آقای  امیر اصلان  افشار  گفت  خاک  بر سرشان!  می بینی؟ این  ها می خواهند مملکت را بچرخا نند این شایگان شان آن هم مصدق برادر من و شروع کرد به انتقاد کردند.

محمد مصدق تا موقع تشکیل جلسه دادگاه با هیچ کس ملاقاتی نکرد. تنها کسی که با او دیدار داشت سفیر ایران آقای نواب و من (یعنی آقای دکتر امیر اصلان افشار بود ) محمد مصدق از اتاقش بیرون نمی آمد  و تماسی  هم  با کسی  نداشت.  ولی  بیشتر همراهانشان دائماً در گردش و خرید و تفریح بودند و همان طور که عرض کردم  بقول غلام حسین مصدق پسر محمد مصدق بیشتر سیاهی لشگر بودند. به عقیده دکتر امیر اصلان  افشار  محمد مصدق  لازم نبود  اصلاً یک  چنین هیئتی  را با  خود بیاورد 3 4 نفر از همکارانشان کافی بود    

توجه شود:  آقای  دکتر اصلان افشار تعریف می کند صبح روز بعد رفتیم به هتل.  مصدق حاضر و آماده بود.  خیلی  راحت  از هتل پالاس  بیرون آمد  و به  تنهائی سوار اتومبیل شد و به  دادگاه  لاهه آمد. ولی  وقتی از اتومبیل پیاده  شد چنان نشان داد که نمی تواند راه  برود و دو نفر زیر  بغل ایشان  را گرفتند،  که یکی  پسرش غلام حسین مصدق بود و دیگری آقای نواب سفیر ایران در هلند و مصدق لنگان لنگان داخل دادگاه شد و سر جای خودش  نشست.  در صورتی که   قبلاً  خیلی راحت  سوار اتو مبیل شده بود.

داستان نشستن مصدق  روی صندلی  نماینده انگلیس در دادگاه لاهه

( این قسمت از من محمد مجزا می باشد. جبهه ضد ملی ها و  شیفتگان  مصدق  و  فرصت طلبان  مردم  فریب برای شخصیت سا زی محمد مصدق همه جا  شایع کرده بودند روزی که جلسه  دادگاه  لاهه  تشکیل  شد.  مصدق  نیم  ساعت  زود تر به دادگاه می رود  و  روی صندلی  نماینده  انگلیس  می نشیند  و  رئیس  دادگاه  به  مصدق   می گوید   شما   اشتباه نشسته اید. این جای نماینده انگلیس است. پایان توضیح اضافی)

آقای دکتر امیر اصلان افشار در صفحه 111 کتاب خود در این مورد می گوید من تنها کسی بودم که در آن موقع از سوی سفارت ایران در هلند با دادگاه لاهه سر و کار داشتم. این که آقای مصدق قبلا جای نماینده انگلیس نشسته بودند.  یک شوخی تاریخی است و اساساً حقیقت ندارد. آقای مصدق موقعی وارد جلسه شدند که هیئت انگلیسی سر جای خود نشسته بودند. پایان گفته آقای دکتر امیر اصلان افشار.

( شرم و ننگ بر آن هائی باید که با پخش چنین دروغ ها. مردم فریبی می کنند )

داستان نطق مصدق:

چنین شایع بود نطق محمد مصدق در دادگاه لاهه را وکیل بلژیکی که مصدق استخدام کرده بود بنام  پرفسور هنری رولن نوشته است.   

آقای علی میرفطروس از قول کریم سنجابی در جائی خوانده بودند پرفسور رولن از نطق مصدق در دادگاه لاهه ایراد گرفته بود. آقای دکتر امیر اصلان افشار در این مورد چنین می گوید. اگر نطق مصدق را پرفسور رولن تهیه کرده بود ایرادی نمی توانست بگیرد. ایراد رولن به این جهت بود که شاید نطق مصدق را کس دیگری مثل کاظم حسیبی تنظیم کرده بود. پایان خاطرات دکتر امیر اصلان افشار. و لی بحث در مورد بقیه ماجرای ملی شدن نفت در شورای امنیت سازمان ملل متحد ادامه خواهد داشت.

به پایان آمد این داستان   حکایت هم چنان باقی است